برشی از کتاب "موج انفجار"| برادرم عرضه نداشت، شهید شود!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، کتاب «موج انفجار»، تدوین سادهای از نوشتهها و گفتههای ارزشمند و ماندگار بهرام ایراندوست به کوشش حسن شکیبزاده است که در دو هزار نسخه و یکصد و ۲۰ صفحه به چاپ رسیده است.
این کتاب نخستین بار سال ۱۳۹۵ منتشر شده و در دسترس علاقمندان قرار گرفته تا بیشتر با رخدادهای هشت سال دفاع مقدس آشنا شوند.
در کتاب فوق ۵۳ خاطره با عنوانهایی از جمله سال نو کنار خانواده، هیچکس خم به ابرو نمیآورد، نیروهای قزوین زبانزد عام و خاص بودند، فقط بگویید به کربلا میرویم و عراقیها مرتبا خمپاره میزدند، روایت شده است.
در بخشی از خاطرات بهرام ایراندوست در این کتاب آمده است: «قبل از اعزام به جزیره و هورالعظیم، روزی برادر آهومند به من گفت که بیا به داخل شهر دزفول برویم تا به خانوادهمان سلامی بکنیم و از آنها قبل از رفتن به خط، خداحافظی نماییم. ایشان در خانه تلفن داشتند و میتوانست مستقیم با آنها صحبت کنند، ولی من که تلفن نداشتیم باید به اداره زنگ میزدم و توسط کسی به منزلمان پیغام میدادم و آنها را از سلامت و وضعیت خود باخبر میکردم.
به مخابرات شهر دزفول رفتیم. من به اداره زنگ زدم و سلامت خود را توسط یکی از دوستان به خانوادهام ابلاغ کردم و آنها را از سلامت و وضعیت خود باخبر کردم. ایشان هم شماره منزل خود را داد و به درون یکی از کانکسها رفت. ولی به من هم گفت که بیا گوش کن من با مادرم چگونه صحبت و شوخی میکنم.
ایشان به زبان ترکی با مادرش صحبت میکرد و من هم که ترک زبان بودم معنی صحبتهای او را میفهمیدم. او به ترکی به مادرش گفت که برادرم به جبهه آمد، ولی عرضه نداشت تا شهید شود و من بتوانم یک پیکان به خاطر شهید شدن او بگیرم.
از جانب من به او بگو که دیگر بیعرضگی نکند و اگر من شهید شدم لااقل بتواند یک پیکان بگیرد. مادر او به زبان ترکی جواب میداد که پسر این حرفها چیست که مانند اشخاص دیوانه و کم عقل میگویی و برادر آهومند با صدای بلند میخندید. من هم از این گفتگو به خنده افتاده بودم ...»